بعضیها میگویند اصلا چه نیازی به رشد فردی داریم؟ چه نیازی داریم شخصیت مان را بهتر کنیم یا بدتر از آن به دنبال تغییرش باشیم؟! بعضیها حتی مربیانی را که به آموزش میپردازند را متهم به سودجویی و .. میکنند اما همین افراد اگر در برابر فردی قرار گیرند که شخصیت تنفرآمیزی دارد، او را علاوه بر اینکه از کنار خود طرد میکنند، بلکه احساس تنفرآوری از بودن در کنار چنین اشخاصی پیدا میکنند.
وقتی پر از منفی بافی، اضطراب و تنفر باشی، بوی مدفوع شخصیت ات همه جا را فرا خواهد گرفت.
نمیدانم دیگران چه تعریفی از فساد اخلاقی دارند اما از نظر من فساد اخلاقی همین پوسیدن شخصیت درون ماست.
اینهمه میگویند مثبت باش، خوش بین باش و ... چیزهای لاکچری نیست که اگر دوست داشته باشی درون خودت بوجود بیاوری. بلکه تو ملزم هستی تا حداقلی از شخصیت را داشته باشی تا دیگران بتوانند با تو ارتباط برقرار کنند.
وقتی گرفتار ذهن ناخودآگاهت میشوی خودت را مشاهده کرده ای؟ اگر فیلمیاز تو پخش شود، از شدت رفتارهای زننده ات حالت تهوع پیدا میکنی. اما وقتی ذهنت ناهوشیار میشود، به خواب میروی، و فقط خوابگردی میشوی که همه چیز را از روی عادت انجام میدهد، از رانندگی تا حرف زدنهای روزمره ات همه و همه بدون اراده ات انجام میشوند.
لازم نیست خوشبین باشی، مخصوصا وقتی که تمام رفتارت از روی منفی بافی، ترس، و احساسات منفی انجام میگرد. وقتی درونت اینگونه ویران است، حوادثی که بوجود خواهد آمد هم بر آواری که زیرش گرفتاری خواهد افزود، تنها راه حل این زندگی فلاکت بار، یک تصمیم قطعی، صادقانه، و از روی اراده است، اگر تصمیم بگیری که "تبدیل به شخصیت متفاوتی" شوی، هر بار که گرفتار این باتلاق شدی، آگاه خواهی شد و دوباره خودت را روی احساسات، و افکار تازه تنظیم خواهی کرد.